تا كی دل من چشم به در داشته باشد ای كاش كسی از تو خبر داشته باشدآن باد كه آغشته به بوی نفس توست از كوچه ما كاش گذر داشته باشدهر هفته سر خاك تو می آيم و اما اين خاك اگر قرص قمر داشته باشد اين كيست كه خوابيده به جای تو در اين خاك از تو خبری چند مگر داشته باشدآن روز كه می بستی بار سفرت را گفتی به پدر هر كه هنر داشته باشدبايد برود هرچه شود گو بشو و باش بگذار كه اين جاده خطر داشته باشدبايد بپرد هركه در اين پهنه عقاب است حتی نه اگر بال و نه پر داشته باشدكوه است دل مرد ولی كوه نه هر كوه آن كوه كه آتش به جگر داشته باشدعشق است بلای من و من عاشق عشقم اين نيست بلايی كه سپر داشته باشدرفتی و من آنروز نبودم ، دل من هم تا با تو سر سير و سفر داشته باشدبايد برود هر چه شود گو بشو و باش بگذار كه اين جاده خطر داشته باشدرفتی و زنت منتظر نو قدمی بود گفتی به پدر كاش پسر داشته باشدگفتی كه پس از من چه پسر بود و چه دختر بايد كه به خورشيد نظر داشته باشداينك پسری از تو يتيم است در اينجا در حسرت يك شب كه پدر داشته باشدبرگرد سفر طول كشيد ای نفس سبز تا كی دل من چشم به در داشته باشدبايد برود هرچه شود گو بشو و باش بگذار كه اين جاده خطر داشته باشد...........................
در زندگيم به هيچ کس خيانت نکردم...جز خودم...!وفای به تو خيانت به خودم بود...!اشاره ای كنم انگار كوهكن بود"هست" را که قدر ندانی "بود" ميشود. و چه تلخ است "هستی" که "بود" شود و "دارمی" که "داشتم"!!!!!!!!!!!!!!!!
نظرات شما عزیزان: