| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
<-PollItems->
<-PollName->
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 22
بازدید ماه : 22
بازدید کل : 120105
تعداد مطالب : 361
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1
Alternative content
Template By: NazTarin.Com
فال حافظ
قالب های نازترین
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
همه چی و
آدرس
2ktor2fan.LXB.ir
کسب در آمد از اینترنت با یک کلیک
این سر صبحی تو این هوای توپ لاهیجان یه چایی دبش بریزم بخورید
حالشوووو ببرید.... :-)
اين عکس در سال 1998 زيباترين و دردناکترين عکس تاريخ شد.
آپارتماني که در آتش و دود گرفتار شده ،
و مادري که براي حفظ جان دختر بچه اش
او را از پنجره بيرون نگه داشته تا با دود ناشي از آتش خفه نشه.
دلم با ديدن اين عکس خيلي گرفت متاسفانه
مادر اين کودک بعد از مدتي بعلت خفگي از دود آتش جان سپرد
اما نکتهء شگفت انگيز اينجاست که مادر بعد از مرگش
بچه رو رها نکرده و ماموران آتش نشاني تونستن
بچه رو صحيح و سالم از اون ارتفاع به زمين بيارند.
به افتخار تمام مادران دنيا
"براندن" عکاس/بلاگر آمریکایی مدت هاست تحت عنوان Humans of New York روایت های تصویری/نوشتاری اش از زندگی مردم را منتشر میکند. او که در ماه دسامبر به ایران سفر کرد میگوید: "علیرغم هشدارهای دولت آمریکا برای سفر به ایران و به ویژه عکاسی در آنجا، من به ایران آمدم. کشوری زیبا با تاریخچه ای غنی و مردمانی مهمان نواز. آنها مردم آمریکا را به طور ویژه ای دوست دارند. به ما لبخند میزنند، برایمان دست تکان میدهند، به صرف غذا دعوتمان میکنند و میخواهند پیغام های شخصیشان را به جنیفر لوپز برسانیم. استفاده از تکنولوژی، موزیک ها و فیلم های آمریکایی در اینجا عمومیت دارد. در ایران هم مانند بقیه کشورها، مردم عقاید و دیدگاه های متفاوتی دارند اما اکثریتشان با احترام و حسن نیت با شما برخورد میکنند. تنها نکته تاسف آور، رابطه خصومت آمیز بین دولت های این دو کشور است. اخیرا به دلیل کاهش ارزش ریال، سفر به ایران نیز بسیار ارزان تمام میشود."
بهار این وبلاگ چند روز زودتر از بهار طبیعت رخ داد ...
و الآن کمتر از یک ماه به سالگرد تولد این وبلاگ باقیست ...
به خاطر این اتفاق فرخنده، دوست دارم توی این یک ماه کارای متفاوت و خاصی رو داشته باشیم ...
با اجازه دوستان، مدیریت این وبلاگ رو به مدت یک ماه، خودم به عهده میگیرم ...
امیدوارم، کم لطفی هایی که به دلیل مشغله و فراموشی، یا هرچیزی که توی این مدت به این فضای مجازی با ارزش داشتیم رو در کنار هم جبران کنیم ...
یه سری برنامه ها دارم واسه این یک ماه ...
برنامه هام رو میگم، نظر شما رو در موردش میخوام بدونم، و مهمتر از همه پیشنهادات خودتون برای هرچه باشکوه تر شدن این وبلاگ توی این یک ماه ...
1- یکی از بهترین وقایع میتونه مرور خاطرات باشه ... ازونجایی که وبلاگ 11 ماه از عمرش رو پشت سر گذاشته، و این پست چهار صد و پنجاه و هفتمین پست وبلاگ هست ... بد نیست مروری بر خاطرات داشته باشیم ... ماه به ماه، چند پست رو بعنوان کاندیدای بهترین پست ماه انتخاب کنیم ... دوستان بیان رای بدن، و بعد از اون سه پست برتر هر ماه از نشر دوستان رو انتخاب کنیم ... در آخر و توی روز تولد وبلاگ، هفت پست برتر سال رو انتخاب کنیم ... این که آیا به نویسندگان وبلاگ امتیاز یا یادگاری بدیم یا نه با نظر جمع باید باشه، ولی من دوست دارم یه کتاب از طرف کل بچه های وبلاگ به نویسندگان هفت پست برتر بعنوان یادگاری هدیه بدیم ...
2- تصمیم دارم، و انشالله که میتونم، وبلاگ رو با تصویر دوستان و نویسندگان مزین کنم ... کار سخت و وقت گیریه، امیدوارم که بتونم، البته دوستان هم نباید از کمک هاشون توی این زمینه دریغ کنند ...
3- بعد از گرم شدن وبلاگ و دور هم جمع شدن دوبارمون، یه سری اتفاقات مثل صندلی داغ و خاطره نویسی و مباحثه هم میتونه گزینه های خوبی برای بیشتر دور هم بودنمون باشه ...
4 و 5 و 6 ال آخر رو شما بگین ...
پی نوشت:
- چند ماهی میشه که هممون داریم به این فضا کم لطفی میکنیم، دلیل های زیادی هم میاریم، اما هممون میدونیم که هفته ای 2-3 ساعت واسه این وبلاگ گذاشتن، چیز محالی برای هیچ کدوممون نبوده ... پس حداقل توی این یه ماه کم نذاریم ...
- آموزشیم تموم شد، یگانمم به لطف خدا شد همون پادگان آموزشی، اولین روز یگانم از فردا شروع میشه، احتمالا هر روز بعد از ظهر خونه باشم، سعی میکنم، حداقل روزی یه بار رو به وبلاگ سر بزنم ...
اکثر شهرها و روستاها مکانهایی دارند که ارزش تاریخی و فرهنگی و...دارند که بعضی از این مکانها فقط برای بازدید هستند و بیشتر آنها متروک که با یه خلاقیت معمارانه و با حفظ بنا و با تغییر
کاربری نه چندان متضاد بوجود اورد مثلا یه خانه قدیمی تبدیل به یه نگارخانه یا کافه برای تبادل نظر و از این دست کاربریها که شما مهندسین عزیز بیشتر به آن واقفین.
در این پست نمونه از تغییر کاربری ها ساختمانها و حتی اصطبل هست شما هم از
نمونه های که در شهرتون وجود داره و یا مکانی هست که دوست دارین خودتون تغییر بدین را
در اینجا به بحث بذارید.
فکر میکنم واسه هممون اتفاق افتاده تاحالا، که از خدا بپرسیم، خدایا چرا من؟؟؟
این جمله رو بارها و بارها از زبان دیگران هم شنیدیم ... چه به شوخی، چه جدی ...
این که آیا یادمون هست آخرین بار که این جمله رو بکار بردیم، کی و بخاطر چه مساله ای بود، خیلی مورد بحث من نیست ...
ولی مطمئنم هممون این جمله رو در مواقع سختی ها از دیگران شنیدیم ...
نمیدونم تا ته مطلب رو همین اول حرفم گرفتین یا نه؟؟؟
یعنی من هر موقع یه بلایی سرم میاد، یه سختی میاد سراغم، یه گرهی میفته تو کارم، تو یه بخش و مسابقه ای ضایع میشم، یه اتفاق غیر مترقبه ای یه مشکلی برام پیش میاد ...
یا به زبون ساده تر ... یه پرنده توی آسمون فضلش رو رها میکنه و اون صاف میاد میخوره رو سرمون ...
توی این جور مواقع و مورادی شبیه به اینه که میگیم خدایا چرا من؟؟؟
با این مقدمه، دوست دارم آرتور اش (Arthur Robert Ashe) قهرمان افسانه ای تنیس جهان در سالهای نه چندان دور، رو به اونایی که باهاش آشنا نیستند معرفی کنم ...
آرتور اش ( متولد 10 ژوئيه 1943 در 6 فوريه 1993در گذشت)
وي تنيس باز برجسته سياهپوست آمريكايي بود . او در ريچموندايالت ويرجينيا به دنيا آمد و رشد كرد . او در دوران بازي خود ،سه بار عنوان مسابقات جهاني تنيس مشهور به "گرند اسلم"را از آن خود كرد .
این تنیس باز بزرگ و افسانه ای درس بزرگی به دنیا داد ...
آرتور اش ، قهرمان افسانه ايي تنيس در سال 1983 تحت عمل جراحي قلب قرار گرفت و بعلت دريافت خون آلوده مبتلا به " بيماري ايدز " شد و در بستر مرگ افتاد . تمامي طرافدارانش از سراسر دنيا برايش نامه فرستاند ...
يكي از طرافدارانش که بخاطر این اتفاق از خدا گلایه داشت، نوشته بود: چرا خدا تو را براي چنين بيماري خطرناكي انتخاب كرده؟
آرتور در جوابش چنين نوشت :
50 ميليون كودك در سراسر دنيا بازي تنيس را آغاز ميكنند
5 ميليون ياد ميگيرند كه چگونه بازي كنند
500 هزار نفر تنيس را در سطح حرفه ايي ياد ميگيرند
50هزار نفر پا به مسابقات ميگذارند
5هزار نفر سرشناس ميشوند
50نفر به مسابقات ويمبلدون راه ميابند
4 نفر به نيمه نهايي ميرسند
2نفر به فينال راه پيدا ميكنند
و آن هنگام كه جام قهرماني را روي سر گرفته بودم
هرگز نگفتم خدايا چرا من؟
و حالا هم كه از اين بيماري رنج ميبرم
هرگز نمي توانم بگويم خدايا چرا من ؟
پی نوشت:
- انصافا شده تا حالا حتی برای یک بار بعد از یک موفقیت و یه اتفاق خوب از خدا بپرسیم، خدایا چرا من؟؟؟
.کوتاه ترین راه برای عشق ورزیدن.نگاهی است خالص و بی ریا توام با عشق
.کوتاه ترین راه رسیدن به ثروت آن است که قابلیت هایت را بشناسی وبر آنها تکیه کنی
.کوتاه ترین راه برای جلوگیری از شکست احتمالی.مشورت با کسانی است که قبلا آن راه را رفته اند
.کوتاه ترین راه برای داشتن روانی سالم در نظر گرفتن زمانی برای خنده و شادی در هر روز است
.کوتاه ترین راه برای اینکه نخواهی چیزی را به خاطر بسپاری نگفتن دروغ است
.کوتاه ترین راه برای تسکین پشت کنکوری ها دیدن افراد موفق و خوشبختی است که حتی از جلوی دانشگاه هم رد نشده اند
.کوتاه ترین راه برای رسیدن به آرزوها واقع بین بودن است
.کوتاه ترین راه برای غیبت نکردن آن است که عیوب خود را مثل غیب دیگران ببینی
.کوتاه ترین راه برای داشتن جسمی سالم اعتدال در خوردن است نه زیاد نه کم
.کوتاه ترین راه برای یافتن یک دوست خوب توجه به علایق طرف مقابل است
۱- بزرگترین هتل جهان:
این هتل با ۶ هزار و ۱۱۸ اتاقی که دارد اولین هتل جهانی در پاهانگ مالزی است و از نظر تعداد اتاق بزرگترین هتل جهان است. این هتل که از دو ساختمان کنار هم تشکیل شده است هر ساختمان آن ۲۸طبقه، ۱۱ رستوران و تعدای کافه دارد. این مجموعه در سال ۲۰۰۰ ساخته شد و تا سال ۲۰۰۸ زمانی که هتل پالاتزیو در لاس وگاس ساخته شد بزرگترین هتل جهان از نظر وسعت بود.
به چه زبونی بگم
میگم که توی نظرات تبلیغ نکنید میاد توی همون پست توی نظر تیلیغ میده دورو زمونه ای شده والا
واسه بار آخر میگم اگه یه بار دیگه ببینم پیام گذاشتین من میدونم و شما
آقایان و خانومان تبلیغ نکنید من خودم چند تا وبلاگ دارم توی همین جا همه ی پیام هاتونو میگیرم
مثل
سارا
یه وبگرد تنها
یه دختر تنها
دوستت
vpn
سلام
مریم
منصوره
.
.
.
.
.
.خواهشا پیام ندین
سلامی خدمت دوستان عزیز ببخشید یه چند وقتی نبودم
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 25 صفحه بعد